جدول جو
جدول جو

معنی تولی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تولی کردن
دوستی کردن، روی آوردن
تصویری از تولی کردن
تصویر تولی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
زاستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
ایجاد کردن پدید آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقی کردن
تصویر توقی کردن
پرهیز و حذر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجلی کردن
تصویر تجلی کردن
گرازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
Manufacture, Produce, Spawn
دیکشنری فارسی به انگلیسی
производить , порождать
دیکشنری فارسی به روسی
herstellen, produzieren, erzeugen
دیکشنری فارسی به آلمانی
виробляти , породжувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
fabbricare, produrre, generare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
fabriquer, produire, engendrer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ผลิต , ผลิต , คลอด
دیکشنری فارسی به تایلندی
صنع , أنتج , ولد
دیکشنری فارسی به عربی
उत्पादन करना , उत्पन्न करना , उत्पन्न करना
دیکشنری فارسی به هندی
לייצר , לייצר , להמליץ
دیکشنری فارسی به عبری
製造する , 生産する , 産む
دیکشنری فارسی به ژاپنی
제조하다 , 생산하다 , 낳다
دیکشنری فارسی به کره ای
উৎপাদন করা , উৎপাদন করা , জন্ম দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
پیدا کرنا , پیدا کرنا , پیدا کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
نوبان کردن شاهیار کردن، جانشین کردن ولی قرار دادن، طعامی که، ولیعهد کردن جانشین کردن: (طغرل بک را فرزند نبود الب ارسلان محمد پسر برادرش داود را ول و وصی کرد)، کسی را بمیزبانی و پرداخت مخارج عیش و عشرت راضی کردن: (دیشب فلان کس را ولی کردیم و عرق سیری خوردیم خ) ولیکن: استثنا را رساند ولی اما: (ولیکن ز دستور باید شنید بد و نیک بی او نیاید پدید) (شا)، از این جهت بالنتیجه. توضیح ولیکن از (ولکن) عربی ممال شده و بنابراین کاف آن مکسوراست نه مفتوح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولی کردن
تصویر ولی کردن
((کَ دَ))
ولی قرار دادن، جانشین کردن، کسی را به میزبانی و پرداخت مخارج عیش و عشرت راضی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تورم کردن
تصویر تورم کردن
آماسیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توجه کردن
تصویر توجه کردن
پرداختن به
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبلیغ کردن
تصویر تبلیغ کردن
آگهی دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایلی کردن
تصویر ایلی کردن
زیر فرمان گرفتن، رام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحویل کردن
تصویر تحویل کردن
نقل مکان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
واگشودن باز گشودن باز تاراندن از هم گشادن (چیزی را) تجزیه کردن، فانی کردن (چیزی را) بگذاختن محو کردن
فرهنگ لغت هوشیار